♉
..خرچنگ زیبا بود.
شبیه سنگهای جادویی هری پاتر یا یکی از همان فیلمهای تخیلی که درشان سنگهای زیبا با قدرتهای عجیب در گردن آدمهای خاص زنجیر میشوند. بعدها فهمیدم که خرچنگ سالها پیش مرده, و این رگههای مرموز زیبا که در میانشان یک قلب تپنده روشن وجود دارد, در واقع حاصل انفجار یک سوپرنووا بوده است.
این را سرخپوستها گفتهاند.
آنها دیدهاند که چیزی در آسمان منفجر شده، و نسل به نسل داستانش را برای بچههایشان تعریف کردهاند.
سالها بعد, شارل مسیه درحالیکه به دنبال ستارهی هالی میگشت، بهطور اتفاقی گوی مهآلودی را دید و نامش را M1 (مسیه 1) گذاشت. سحابی خرچنگ (crab Nebula).
خرچنگی که نزدیک شاخ یک گاو خشمگین چشم قرمز (Taurus) زندگی می کند و قلبی روشن و تپنده دارد.
همان گاوی که در افسانه های بابلی، به خواهش«ایشتار» الهه عشق بابل، از آسمان به زمین آمد تا قهرمان افسانه ای گیلگمش را که به ندای عشق او پاسخ رد داده بود ، نابود سازد... در افسانه های مصری خورشید تابستان را روی شاخهایش بلند می کند و در افسانه های یونانی, زئوس به هیبت آن در می آید و دختر اگنور را که "اروپا" نام داشت می دزدد و به جزیره ی کرت میبرد.
گاو خشمگین، با چشم سرخش الدبران از آن بالا انسانها را نگاه میکند که طی قرون برایش داستانها و افسانهها ساختهاند و میسازند؛ و کاش بداند که سالها پیش، درست زمانی که خورشید را روی شاخهایش نگه داشته بود، من به دنیا آمدم...
- ۹۵/۰۲/۲۸