الدبران

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۷
تیر
۹۷

حضور تربچه وسط سبد سبزی خوردن، یحتمل یکی از بزرگترین تضادهای دم دستی است که آدم شاید هر روزآن‌ را می‌بیند و رد می‌شود و گاهی هم توجهش را جلب می‌کند. اگر از نظر رنگ بررسی کنیم، تربچه و سبزی‌های دیگر رنگهای متضاد و در عین حال مکمل دارند و اوج جلوه و سرزندگی‌شان وقتی است که در کنار هم باشند. سبزیهای خوردنی عموما با شکل ظاهری درخت که تقریباً عمودی و رو به بالاست رشد می‌کنند و رشد تربچه دقیقا به صورت عکس آنها است. 

اما تضاد واقعی در سبد سبزی که به چشم نمی آید، وجود نعناست. 
نعنا یک گیاه  علفی و ریزوم‌دار است که ریشه اش به صورت افقی رشد کرده،ساقه اش در خاک قرار می‌گیرد و برگهایش خارج از خاک است. ریزوم ریشه‌های فرعی گیاه است و در فاصله‌های میانی ریشه اصلی گیاه می‌روید. برخلاف ریشه اصلی درخت که رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر می‌کند، ریزوم به هر سو سَرک می‌کشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش می‌رود. ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی این اصطلاح را از زیست شناسی وارد فلسفه می‌کند و یک مفهوم فلسفی با آن می‌سازد:

،، با توجه به اینکه شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش می‌رود)،ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی و تفکر درختی و این دو با هم بکلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه جانبه را تداعی می‌کند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد.
درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط..
تفکر درختی نمایانگر فلسفهِ ی بودن (و درجازدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا و متکثر بوده و در آن از مرزبندی‌های تفکر خطی خبری نیست.
نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را که با محدودیت و سکون نمی‌سازند، تداعی می‌کند.
ریزوم فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و بدون راهبر است و برخلاف درخت به طور نامحدود گسترش می‌یابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.

درخت تحمیل کننده فعل «بودن» است، اما بافت ریزوم، سمبل «شدن» و عطف و ربط است...،،


پس شاید یک دسته نعنا در ظاهر فرق زیادی با یک دسته جعفری نداشته باشد، اما در زیر خاک، ریشه ی عمودی و هویج مانند جعفری با ریشه‌ی ریزوم‌دار نعنا به شدت در تضاد است. چند روز پیش که مصاحبه‌ای از یک آدم موفق می‌دیدم، به این فکر کردم که من و او شاید در ظاهر شباهت‌هایی داشته باشیم _هردومان انسان باشیم مثلا_ اما در عمق... در زیر خاک... من چه هستم و او چه...


  • Tenein
۱۳
تیر
۹۷

بابا زیر ماه شب دوم شوال، نماز می خواند. به جز صدای او و جیرجیرکها و صداهای موهوم شهر که کم کم به خاموشی می رفت، فقط صدای باد بود. باد بی سوز و ملس بود، روی صورتم که حس کردم نور زرد خیابان سمت راست، نور قرمز هتل روبرو و سایه ی سیاه شب رویش پرچم آلمان ساخته اند، آرام کشیده می شد و میرفت. وقتی بندوبساطمان را به پشت بام آوردیم، فکر کردم که قرار است چند ساعتی زیر آسمان روستا ستاره ها را تماشا کنم، اما مه حتی کوهها و تپه ها و قلعه ی تاریخی روی تپه را هم تار کرده بود. این ماه نازک و ستاره ی قطبی هم خیلی زورشان زیاد بوده که توانسته بودند خودی بنمایانند.

خنکی نرم باد، صدای جیرجیرکها، ماه نو و کوه مه گرفته در یک لحظه با من در زمان متوقف شدند و حس کردم نفسم از اینهمه زیبایی بالا نمی آید. حس عجیبی بود، کمی شبیه آن حسی که هنگام نوازش گلبرگهای آن گل سفید عجیب داشتم و کاملا در تضاد با حس خفگی و تنفر وسط بازارچه. دمنوش نعنا فلفلی را توی دستهایم گفتم تا کمی انگشتانم را گرم کند، با اینکه دلم نمی آمد زحمات باد که اینهمه دورم چرخیده و دلبری کرده را تباه کنم. کمی از محتویات لیوان خوردم و به آن لحظه ی خاص فکر کردم. و به اینکه از این لحظه ها در زندگی ام زیاد است. مثل صبح که روی تخت دراز کشیده بودم و پشت ساق دستم روی پیشانی ام بود، پرده کنار گوش چپم وول میخورد و از لابلایش باد خنک دلپذیری به گونه ام میخورد. قبلا حتی این چیزها هم حالم را خوب می کرد. اما بعضی اوقات این داروها دیگر اثر ندارند. دیگر نمی توانی خودت را گول بزنی. نمی توانی چیزهای کوچک را برای خودت بولد کنی و از آنها احساس خوشبختی عصاره گیری کنی. وقتی حالت بد است، یعنی بد است . باید قبولش کنی. زمان بدَهی که بگذرد یا اگر می توانی برایش کاری کنی. خود گول زنی و فرار کردن فقط حواس آدم را پرت می کند و یک کاغذ روی صورت مساله می گذارد. آنجا که با یک قضیه، یک مشکل، یک حرف و حتی یک نگاه، باد می زند و آن کاغذ کنار می رود، صورت مساله قویتر و گزنده تر از قبل جلویت ظاهر می شود و باز باید بین فرار کردن یا مبارزه یکی را انتخاب کنی. و فکر کردم، شادی و حال‌خوبشدگی واقعی وقتی است که من یاد بگیرم می توانم از مشکلاتم سپر بسازم، سپری که اول از همه بتواند من را از ضربات خودم به خودم محافظت کند...


  • ۱۳ تیر ۹۷ ، ۲۱:۴۷
  • Tenein